۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

بعد از مدتها ننوشتن

توی این مدتی که ننوشتم کلی توی ذهنم نوشتم و خودسانسوری کردم. نمی تونم به خودم اجازه بدم هرچی به دهنم میاد اینجا بنویسم. وقتی نوشتن این وبلاگ رو شروع کردم قصدم به اشتراک گذاشتن فکرهام و علایقم بود اما چه کنم که این چند ماهه اگه فکرهام رو سانسور نمی کردم شاید سانسور می شدم. از چند روز پیش انقدر دلم گرفته که به همه چی گیر میدم از ناخونام گرفته تا رنگ ماه توی آسمون. خوب نمی خواستم از دلتنگی بنویسم ولی انگار نمیشه. از هرجا شروع کنم باز هم به همینجا میرسه. تنهایی دردی ناگزیره حتی اگه با کسی زندگی کنی که یه عالمه همدیگه رو دوست دارین. تنهایی همیشه هست فقط کافیه باورش کنی. اما چه کنم که از باورش می ترسم. برای اینکه باورش نکنم میرم توی خیابون تا یه سری بزنم اما نا امیدتر از همیشه میام خونه و خدا رو شکر می کنم که تنها بودم و اتفاقاتی که دیدم برای نزدیکترین عزیزانم پیش نیومده.

۴ نظر:

هوشنگ گفت...

سلام

بنفشه خاتون گفت...

اشتباه میکنی نمی نویسی مطمئن باش نوشتن حالت رو بهتر می کنه.چه وقتی از ناراحتی هات بنویسی چه وقتی به زور پی یه چیز خنده دار بگردی که بنویسی و یا وقتی که یه چیز ناراحت کننده رو جوری بنویسی که خنده دار بشه.اما بنویس .

raha گفت...

سلام
نوشتن خودش یه ارامش به ادم می ده البته به نظر من ...
جاری باشید

ناشناس گفت...

نوشتن ادم را سبك مي كنه
بنويس تا عقده اي در دل نماند بلي رسم روزگار همينه.؟
وبلاگ پيسك دل وبنوشت يك بندري است لطفا سربزن
ممنون

آمار بازدید کنندگان