۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

گم کردم

آرزوهامو گم کردم.
توی باد. توی خیال. توی خواب. توی تنهای هام.
دلمو گم کردم.
توی لبخند تو. توی بازیهای پسرم.
توی دستهای بسته ، پشت سرم.
گیجم
فکر کنم راهم هم گم کردم.
توی تاریکی. توی شلوغی. توی سردرگمی.
گوشهام
جز غرولند یه پیرزن
چیزی نمی شنوه :
"زود باش"
"زود باش"
هولم نکن
من
که همه چیزمو گم کردم
نمی خوام
دست و پام هم گم کنم.

10 شهریور 1388

۲ نظر:

بنفشه خاتون گفت...

من به تو قول میدم هول کردن پیرزن باعث نمیشه که دست و پات گم نکنی.آروم باش .فکر کن.چیزهایی رو که گم کردی کجا میتونن باشن یا حتی کجا نمیتونن باشن.برو دنبالشون .پیداشون کن.

بنفشه خاتون گفت...

هیچ معلوم هست کجایی دختر؟؟؟

آمار بازدید کنندگان