آرزوهامو گم کردم.
توی باد. توی خیال. توی خواب. توی تنهای هام.
دلمو گم کردم.
توی لبخند تو. توی بازیهای پسرم.
توی دستهای بسته ، پشت سرم.
گیجم
فکر کنم راهم هم گم کردم.
توی تاریکی. توی شلوغی. توی سردرگمی.
گوشهام
جز غرولند یه پیرزن
چیزی نمی شنوه :
"زود باش"
"زود باش"
هولم نکن
من
که همه چیزمو گم کردم
نمی خوام
دست و پام هم گم کنم.
10 شهریور 1388
توی باد. توی خیال. توی خواب. توی تنهای هام.
دلمو گم کردم.
توی لبخند تو. توی بازیهای پسرم.
توی دستهای بسته ، پشت سرم.
گیجم
فکر کنم راهم هم گم کردم.
توی تاریکی. توی شلوغی. توی سردرگمی.
گوشهام
جز غرولند یه پیرزن
چیزی نمی شنوه :
"زود باش"
"زود باش"
هولم نکن
من
که همه چیزمو گم کردم
نمی خوام
دست و پام هم گم کنم.
10 شهریور 1388
۲ نظر:
من به تو قول میدم هول کردن پیرزن باعث نمیشه که دست و پات گم نکنی.آروم باش .فکر کن.چیزهایی رو که گم کردی کجا میتونن باشن یا حتی کجا نمیتونن باشن.برو دنبالشون .پیداشون کن.
هیچ معلوم هست کجایی دختر؟؟؟
ارسال یک نظر