وقتی چند وقت نمینویسم ، خیلی پرحرف میشم. پس برای اینکه قاطی نکنم با شماره مینویسم:
1- چقدر نمایشنامه خونی لذت بخشه. پنج سال پیش وقتی مجموعه فیلمنامه های صدسال فیلم رو خریدیم (44 تاشو) احساسی شبیه الان بود. ولی نمایشنامه یه چیز دیگه اس. با یه کم دستکاری میشه مثل یه کار رادیویی باهاش تمرین کرد. کتاب "نگارش نمایشنامه رادیویی" از انتشارات سروش کمک بزرگی برای این کاره.
2- کتابخون شدن من نمونه کامل ضرب المثل "ادب از که آموختی از بی ادبان" است. چرا؟! چون مامان من از کتاب خوندن اصلا خوشش نمیومد. ناگفته نماند که ایشون معلم بودن. به هرحال یادمه مجله های کیهان بچه ها رو قایمکی زیر تختم میخوندم. آره توی نور کم. رابهمین عینکیم دیگه!!! به هرحال حالا دارم یاد میگیرم چطور کتاب بخونم و جالبه که وقتی تصمیم میگیرم در زمینه ای کتاب پیدا کنم معمولا کتاب مناسب خودش میاد سراغم. نخندین ، جدی میگم.
3- از اونجایی که من عاشق صدای مرحوم "ژاله کاظمی" دوبلور خوش صدای ایران هستم و از بچگی به خوش شانسی معروف ، هی فیلمهایی پیدا میکنم که ایشون دوبله کردن و جالبه که هربار فکر میکنم تمام فیلمایی که توشون حرف زده رو دارم و دوباره یکی دیگه پیدا میشه. دیشب فیلم "Funnuy Lady " با صدای ابوالحسن تهامی نژاد ، ژاله کاظمی ، جلال مقامی و فکر کنم کاووس دوستدار. فیلم قشنگی بود.
4- اگه فیلم Sin City رو دیده باشین ، احتمالا از فیلم Spirit هم خوشتون میاد. امروز عصر دیدمش. همه اش تو فکر این بودم که اگه دوبله بشه کی جای کی حرف میزنه و دلم خواست و فکر کنم صدام میخوره خودم جای "اوا مندس" حرف بزنم. به نظرم مشکل سانسوری هم نداره کاش میشد دوبله بشه.
5- وقتی داشتم نمایشنامه مرگ فروشنده نوشته آرتور میلر رو میخوندم ، فکر میکردم کاش شخصیت اول به جای مرد ، زن بود تا بشه به راحتی باهاش تمرین کرد. آخه شخصیت روانپریشیه و تمرین باهاش به نظرم کمک بزرگی به بازی آدم میکنه.
بهتره دیگه برم به زندگیم برسم. کلی ظرف توی آشپزخونه دارم که هی صدام میزنن. اومدم بابا ! اومدم!!!