۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

گم کردم

آرزوهامو گم کردم.
توی باد. توی خیال. توی خواب. توی تنهای هام.
دلمو گم کردم.
توی لبخند تو. توی بازیهای پسرم.
توی دستهای بسته ، پشت سرم.
گیجم
فکر کنم راهم هم گم کردم.
توی تاریکی. توی شلوغی. توی سردرگمی.
گوشهام
جز غرولند یه پیرزن
چیزی نمی شنوه :
"زود باش"
"زود باش"
هولم نکن
من
که همه چیزمو گم کردم
نمی خوام
دست و پام هم گم کنم.

10 شهریور 1388

آمار بازدید کنندگان